عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Friday, February 27, 2004

٭ 
"دل مي رود ز دستم صاحبدلان خدا را"
سدی است در مقابل از جنس سنگ خارا

"کشتی شکستگانيم، ای باد شرطه برخيز"
باشد که ختم گيرد تلاش، دست و پا را

"ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون"
نيکی که حرف مفت است، از آن بَتَر مُدارا

ای صاحب کرامت افزون مکن وقاحت
با زهر نيشخندی درويش بی نوا را

آسايش دو گيتی گذاشتنش تو پيتی
پيچيدنش تو چيتی فرستادن بخارا

"در کوی نيک نامی ما را گذر ندادند"
پس من چگونه آخر جبران کنم قضا را؟

هنگام تنگدستی، معطل چه هستی؟
وقتی که نيست فرقی، پادشه و گدا را

رضا ز خود نگويد الفاظ بی محبت
"ای شيخ پاکدامن معذور دار ما را"



........................................................................................

Wednesday, February 25, 2004

٭ 
کاسه...
با تو مي گويم تا بدانی من کاسه صبرم را زير نيم کاسه گدايی محبت ديگری نميگذارم تا کسی بتواند در کاسه من بگذارد



........................................................................................

Monday, February 23, 2004

٭ 
به بهانه دو سال و نه روز وبلاگ نويسي مستمر!

ديگر نمانده حرفي در اين بلاگ عالي!
كو لينك و حرف و مطلب؟ حتي در اين حوالي

لينك از كجا بگيرم؟ در حسرتش ميميرم
لينكي چو نيست ما را، اندوه در تعالي

ثابت بمانده كانتر، مانند نقش بر گِل
وقتي چنين شده وِل، حاشا به اين توالي

ميلم نميرسد هيچ، چشمان من شده قيچ*
از بس كه ري فِرِش** شد، اين ميل باكس خالي

زين رشته سر ندارم، لينك و نظر ندارم
وبلاگ نوشتنم چيست؟ بزن به بي خيالي


* چپ
** refresh



........................................................................................

Sunday, February 22, 2004

٭ 
شور عشقم بعد از نزديك 10 سال امروز صبح پاره شد. ديگر صداي او را نخواهم شنيد. زماني براي اتصال اين ارتباط از هم گسيخته نخواهم گذاشت. ديگر با او در هيچ سفري زمزمه نخواهم كرد. ديگر از شور عشق من فقط يك قاب باقي مانده، قابي كه تنها يادآور خاطرات گذشته است...













منابع آگاه اعلام كرده اند "شور عشق"، اولين نواريست كه از زمان نصب پخش جديد روي ماشين منهدم شده است.



........................................................................................

Friday, February 20, 2004

٭ 
صرفاً جهت عريضه نويسی: پا تو کفش بزرگان يا چرا من کيل بيل را دوست ندارم؟!

کارگردان هر فيلم البته شخصيتی است که اسمش قبل از هر چيز ميتواند در شما برای ديدن يک فيلم کشش ايجاد کند. اما برای من که از فيلم و سينما چندان سر در نمي آورم فرقی نميکند که کارگردانش بزرگ باشد يا نباشد! "به نظر من اولین پارامتر و مشخصه ای که یک فیلم باید داشته باشد سرگرم کننده بودن آن است که شاید بتوان آن را با اصطلاحات جذابیت و کشش هم مترادف دانست." به اين ترتيب از اين به بعد من با احتياط بيشتری سراغ فيلمهای تارانتينو خواهم رفت. حتی اگر آن فيلم چيزی مشابه "داستانهای عامه پسند" باشد که آن را قابل مقايسه با اين يکی فيلمش نميدانند!
آن بخشی که بی هيچ شبهه ای واقعا نقطه ضعف کيل بيل است انتخاب موسيقی در برخی جاهای فيلم است. به خصوص در انتهای فيلم که آهنگی از موريکونه پخش ميشود. به دوستانی که خاطره خوبی از اين آهنگ دارند توصيه ميکنم از ديدن اين فيلم به کل منصرف شوند. (آهنگش دم دست نيست که اينجا بگذارم، اگر فيلم گيرتان آمد اول تيتراژ پايانيش را ببينيد تا متوجه شويد کدام آهنگ منظورم است!) البته در مقابل در صحنه نبرد اما ترومن و لوسی يو که از آن شمشير بازی های آرام سامورايی است که هر از چند گاهی يکی از طرفين در آن تکانی ميخورد، موسيقی فيلم که از قضا کمی هم تند است تلفيق خوبی با صحنه پيدا کرده است.
از ديگر مشخصه های فيلم داستان غير جذابش است. در مقابل سعی شده تا با تزريق هنرهای رزمی و شمشير بازی و ترفندهايی از اين دست، به نوعی شما را به ادامه ديدن فيلم تحريک کند. در مجموع بايد بگويم که اگر اين فيلم را ببينيد متوجه خواهيد شد که چرا دست اندر کاران سينمای ايران آن را برای پخش در کشورمان انتخاب کرده اند. اميدوارم دست کم اين اتفاق فقط در سينماهايی بيفتد که مراجعه کنندگان آن در زمره طرفداران جمشيد هاشم پور و بروس لی هستند.
خودتان را رها کنيد و از ديدن کيل بيل منصرف شويد، مگر اينکه نسخه DVD آن در دسترس شما قرار داشته باشد!!!

پيامهای بازرگانی: VCD ميبيند؟ اشتباه ميکنيد، DVD ببينيد!



........................................................................................

Friday, February 13, 2004

٭ 



ديدی که حرفهای دلم باز دفن شد
در پشت خش خش برگ و صدای رود

جايی که خنده به لب نقش بسته بود
با ياد تو ولی دل من گريه مينمود

ديدی که غرش دريا و موج بحر
اطرافيان مرا غرق خود نمود

اما خودش ز تحير به گوشه ای
بر موجهای دلم سجده کرده بود

وقتی که نيستی چه تفاوت برای من
دارند کوه و آتش و دريا و رود و دود؟



















........................................................................................

Thursday, February 05, 2004

٭ 
چون فقط تا نوک دماغش را ميديد، شروع به دروغ گفتن کرد به اميد اينکه دامنه ديدش بيشتر شود.



........................................................................................

Tuesday, February 03, 2004

٭ 
با اينکه فقط تا نوک دماغش را ميبيند، نميدانم چرا تصميم گرفته دماغش را عمل کند!



........................................................................................

[Powered by Blogger]